دزدی به خانه ی پارسایی درآمد. چندان که جست چیزی نیافت . دلتنگ شد . پارسا خبر شد ، گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
شنیدم که مردان راه خداى
دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کى میسر شود این مقام
که با دوستانت خلافست و جنگ
مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا . نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند.
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بى گمان عیب تو پیش دگران خواهد بر
روزى عده اى از کودکان در کوچه مشغول بازى بودند. پیامبر(ص )در حین عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزدکند.
فرمود:واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان . اطـرافـیـان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند.
لحظه اى فکرکردند شاید منظور پیامبر, فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهى مى کنند.
عرض کردند: یا رسول اللّه , آیا منظورتان مشرکین است ؟ - نـه , بلکه پدران مسلمانى را مى گویم که چیزى از فرایض دینى رابه فرزندان خود نمى آموزند و اگـر فـرزنـدانشان پاره اى از مسائل دینى رافراگیرند, پدران آنها,ایشان را از اداى این وظیفه باز مى دارند. اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن , تعجب کردند که آیا چنین پدران بى مسؤولیتى نیز هستند. پـیامبر که تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: تنهابه این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزى را به دست آورند.... آنگاه فرمود: من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند.
پینوشت : در عـصـر حاضر, دلیل دور بودن و ناآگاهى قشر عظیمى ازکودکان و نوجوانان از مسائل مذهبى , بى توجهى والدینشان به این مساله مهم است .
عبدالقادر گیلانى را رحمه الله علیه ، در حرم کعبه روی بر حصبا نهاده همی گفت :
خدایا! ببخشای ، وگر هر آینه مستوجب عقوبتم در روز قیامتم نابینا برانگیز تا در روی نیکان شرمسار نشوم .
روى بر خاک عجز مى گویم
هر سحرگه که باد مى آید
اى که هرگز فراموشت نکنم
هیچت از بنده یاد مى آید؟
درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همی مالید و می گفت : یا غفور و یا رحیم - تو دانى که از ظلوم و جهول چه آید؟
عذر قصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت . من بنده امید آورده ام نه طاعت بدریوزه آمده ام نه بتجارت . اصنع بى ما انت اهله.
بر در کعبه سائلى دیدم
که همى گفت و مى گرستى خوش
من نگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش
یکی از بزرگان گفت : پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی بطعنه سخنها گفته اند ؟ گفت بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم .
هر که را، جامه پارسا بینى
پارسا دان و نیک مرد انگار
ور ندانى که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چکار؟