هنوزم در پی اونم که عمری مرحمم باشه
شریک خنده و شادی رفیق ماتمم باشه
هنوزم در پی اونم که عشقش ساده گی باشه
نگاه های پر از مهرش پناه خسته گیم باشه
میگن جوینده یابنده است
ولی پاهای من خسته است
من حتی با همین پاها میرم تا حدی که جا هست
هنوزم در پی اونم که اشکامو روی گونم
با اون دستای پر مهرش کنه پاک و بگه جونم
بگه جونم نکن گریه منم اینجام
بذار دستات و تو دستمام
تو احساس من و میخوای
منم ای وای تو رو میخوام
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه ی طوبی دلجوئی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع دارم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک چشم و سزاست
که چرا دل به جگر گوشه ی مردم دادم
پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف ز اشک
ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم
باز باران
در سکوت خلوت تنهائیم
می زند بر تارو پود هستیم
باز باران
در میان خواب شور انگیز من
بی قرارم می کند ،همچون سپند
باز باران
راه می یابد درون سر من
تا گشاید عقده دیرین من
باز باران
در میان دشت های بی کسی
می زند بر استخوان خستگی
برای خواندن ادامه این شعر به ادامه مطلب مراجعه کنید
ادامه مطلب...
رها کنید مرا ...
نفس هایم ! بایستید
قدم هایم ! مجالم دهید
اشک هایم ! نبارید
لب هایم ! بسته شوید
می خواهم بخوابم !
خوابی عمیق و آرام ...
و جدا از بیهودگی ها ...
می خواهم بخوابم ...
بار خدای من ...
تو ... ؟
...
دگر نمی تواند ...
و امشب عاشقانه آغوشت را طلب می کند ...
بار خدای من ...
دریاب امیدت را ...
که دگر توان هیچ ! ندارد ...
بهار بهار
پرنده گفت یا گل گفت؟
خواب بودیم و
هیچکی صدایی نشنفت!
*
بهار، بهار صدا همون صدا بود
صدای شاخهها و ریشهها بود
بهار، بهار چه اسم آشنایی!
صدات میاد اما خودت کجایی؟
وا بکنیم پنجرهها رُ یا نه؟
تازه کنیم خاطرهها رُ یا نه؟
*
برای خواندن ادامه این شعر زیبا به ادامه مطلب مراجعه کنید