یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر باز آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد . هارون ارکان دولت را گفت : جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت : ای پسرم کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده ، نه چندانکه انتقام از حد درگذرد آنگاه ظلم از طرف ما و دعوی از قبل خصم.
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلى مرد آنکس است از روى تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاریست
***
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم من
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما_با که باید گفت این؟_من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
***
جویبار لحظه ها جاری
مهدی اخوان ثالث
ملاصدرا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
افسانه قو
در افسانهها و ادبیات باستان یونان آمده استکه اسطورهای به نام (زئوس) عاشق (لدا) ملکهاسپارتا شد. این ملکه زنی بسیار زیبا بود و زئوسهر چه تلاش برای بهدست آوردن عشق او کرد،موفق نشد. از این رو خود را به شکل یک قو درآورد و این قو آنقدر زیبا بود که ملکه عاشق آنشد و او نیز به قو تبدیل شد. بعد از آن ملکه تخمگذاشت و از آن تخم دو بچه بسیار زیبا به دنیاآمدند که (پلی دیوسس) و دیگری (هلن) بود. ازاین رو یک صورت فلکی به نام (cygnus) برایجشن گرفتن عشق زبوس تشکیل شد. میگویندزبوس که به صورت قو بود هیچگاه به شکل اولیهخود در نیامد و آنقدر در دریا ماند تا بالاخره درمیان امواج دریا و تنهایی، با دنیا خداحافظی کرد...
داستان دیگر
داستان دیگر بیانگر این حکایت است که ..............................
ادامه این داستان را در ادامه مطلب بخوانید
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشنید که موجی
رود گوشهای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل میسراید
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد.
متن کامل این شعر را در ادامه مطلب بخوانید