فِی مَدْرَسَةِ الحُبْ
در مدرسه عشق
علّمًنی حُبّکِ أنْ أحْزَنْ
عشقت به من آموخت که چگونه غمگین شوم
وَأنَا مُحتاجٌ مُنذُ عُصورِلإمرأةٍ تَجْعلُُنی أحْزَنْ
ومن از زمانهای دور محتاج بانویی بودم که مرا غمگین کند
لِامرأةٍ أبْکی فَوقَ ذِراعَیها مِثلَ العُصفورْ
زنی که در آغوشش همچون گنجشک بگریم
لِامرأةٍ تَجْمَعُ أجزائی , کَشظایا البلُّورِ المَکسورْ
زنی که بدن شکسته ام را همچون بلوری شکسته جمع کند
علَّمنی حُبُّکِ سَیّدَتی أسْوَأ عَاداتی
بانوی من ، عشقت بدترین عاداتم را به آموخت
عَلَّمَنی أفتَحُ فِنجانی فیْ الّلیلةِ ألآفَ المَرَّاتِ
به من آموخت که فنجانم را در هر شب هزار بار بخوانم
وَاُجرِّبُ طِبَّ العَطَّارینَ وأطْرُقُ بابَ العرَّافاتْ
وطب عطاران را تجربه کنم،در خانه فالگیر ها را بکوبم
عَلَّمَنی أخْرُجُ مِن بَیتی اُمَشِّطَ أرْصِفَةَ الطُرُقِاتْ
به من آموخت که از خانه خارج شوم و پیاده رو هارا شانه کنم
واُطَارِدَ وَجْهَکِ فی الأمْطَارِ وفی أضْواءَ السَّیَّاراتْ
وصورتت را در باران و نور چراغهای ماشینها دنبال کنم
وَاُلَمْلِمُ مِنْ عَیْنَیْکِ مَلایِینَ النَّجْمَاتْ
و از میان چشمهایت میلیونها ستاره را بچینم
یامْرأةً دَوَّخَتِ الدُنیا, یا وَجَعی یَا وَجَعَ النَّایَات
ای بانوی من که جهان سر در گم کرده ای ، ای دردم ، ای درد آه هایم
--------------------
برای خواندن ادامه این پست به ادامه مطلب مراجعه کنید
نُه قدم به منظور افزایش ترافیک و بازدیدکنندگان همیشگی وبسایت شما
این مقاله 9 روش کم هزینه را برای ایجاد ترافیک و بالا رفتن آمار در وب سایت شما معرفی میکند. امیدوارم که از این آموزش لذت ببرید.
برای خواندن این مقاله به ادامه مطلب مراجعه کنید
من از بلندای قله فراموش شدگان با شما سخن میگویم.
با من بگویید عشق چه رنگی است؟
عشق را به من بیاموزید.
دوست دارم بدانم این واژهای که کتابهای قصه شما را پر کرده است، رازش در چیست؟
هان! ای مردم عصر یخی، میگویید که عشق از جنس بلور است.
مثل دانههای کریستال شفاف و زیباست. شاید منظور شما همان قطرههای اشکی است که هنگام جدایی دو دوست بر گونههایشان جاری میشود.
میگفتید عشق محکم و پایدار است.
شاید از قلبهای آهنینی سخن میگویید که امروزه همه جا پر شده است.
قلبهای محکمی که حتی دیگر صدای شکستنها را نمیشنوند.
عشق را همیشه به آتش تشبیه میکردید، منظور شما گرمای جانبخش آتش در شبهای تار زمستان بود، یا از شعلههای حیله که خانمان عاشق را میسوزاند میگفتید.
میخواهم بدانم وقتی از عشق سخن میگویید این نقابی که به چهرهتان میزنید برای چیست؟
شاید عشق از پشت این نقاب زیباتر و دوست داشتنی تر میشود.
کاش میدانستم!! ابهام این واژه را از ذهن من بردارید.
وقتی سخن ازعشق به میان میآید عکس یک قلب میکشید، این همان قلبی است که روزهای سخت جدایی باید بشکند، یا منظور شما نزدیکی دو دل است؟
من کتابهای شما را خواندهام، داستانهای قشنگی که از دلدادگی نوشتهاید اما میخواهم بدانم وقتی از کتاب بیرون میآیم، عشق را کجا باید جستجو کنم.
با من سخن بگویید، عشق کجاست؟ و چگونه است؟
باور نکن تنهاییت را ....
من در تو پنهانم تو در من
ما در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر می گذاریم....
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را ....
هر جای این دنیا که باشی من با توأم تنهای تنها
من با توأم هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز با هم در این عالم نباشیم....................