چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم!
با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است
عشق مثل یک ساندویچ میمونه که 2 تا آدم گرسنه از دو سرش شروع به خوردن میکنند ولی وقتی به هم میرسن که دیگه سیر شدن
هر 3 ثانیه یکی تو دنیا میمیره
بشمار 1 - 2 - 3 همین الان یکی مرد
یادتون باشه یکی از این 3 ثانیه ها نوبت من وشماست
جمله ای از مارک تواین:
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند
پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه می شود.
به من می گویند :
اگر برده ای را خفته دیدی بیدارش مکن شاید خواب آزادی را می بیند.
و من به آنها می گویم :
اگر برده ای را خفته دیدید بیدارش کنید و آزادی را برایش توصیف کنید .