اتل متل یه مورچه
قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی ...
آفرین کوچولو اینو حفظ کن فردا ازت می پرسم!
داستان : راه بهشت
حتماً بخوانید
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟» دروازهبان: ....................
ادامه این داستان را در ادامه مطلب بخوانید
اتل متل جدائی
عروسکم کجایی؟
گاو حسن پریشون
یه دل دارم پر از خون
عشقم رفته هندستون
خونم شده قبرستون
یه عشق دیگه بردار
یه دنیا غصه بردار
اسمشو بذار بچگی
تا آخر زندگی
آچین و واچین تموم شد
عمر منم حروم شد !!
انسان = خوردن + خوابیدن + کارکردن + لذت بردن
خـر = خوردن + خوابیدن
بنابراین : انسان = خر + کارکردن + لذت بردن
بنابراین : انسان – لذت بردن = خر + کارکردن
به معنای دیگر : انسان بدون لذت بردن = خری که کار می کند
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم
تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد
من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم