چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم!
با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است
خسته و در به در شهر غمم
شبم از هرچی شب سیاهتره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزارتا خنجره
چی میشد اون دستای کوچیک و گرم
رو سرم دست نوازش میکشید
بستر تنهایی و سرد منو
بوسه گرمی به آتش میکشید
چی میشد تو خونه کوچیک من
غنچه های گل غم وا نمیشد
چی میشد هیچ کسی تنهام نمیذاشت
جز خدا هیچ کسی تنها نمیشد
خسته و در به در شهر غمم
شبم از هرچی شب سیاهتره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزارتا خنجره
چی میشد اون دستای کوچیک و گرم
رو سرم دست نوازش میکشید
بستر تنهایی و سرد منو
بوسه گرمی به آتش میکشید
چی میشد تو خونه کوچیک من
غنچه های گل غم وا نمیشد
چی میشد هیچ کسی تنهام نمیذاشت
جز خدا هیچ کسی تنها نمیشد
یک والپیپر عاشقانه بسیار زیبا
برای دیدن عکس به ادامه مطلب مراجعه کنید