دانلود کتاب منتهی الآمال
کتاب شریف منتهی الآمال اثر شیخ عباس قمی رحمه الله
این کتاب در مورد تاریخ زندگانی ائمه علیهم السلام میباشد.
برای دانلود این کتاب به ادامه مطلب مراجعه کنید
8 نکته برای یک زندگی بیست
1) صبح ها که از خواب بیدار می شوید، دستگاه عیب سنج و ایرادگیر وجودتان را از کار بیندازید. قول می دهم؛ خورشید درخشان تر، پرنده ها خوش آوازتر، مردم مهربان تر و حتی کسب و کار پربرکت تر خواهد شد.
2) در معادلات زندگی هیچ گاه از علامت منفی استفاده نکنید، به خاطر داشته باشید که تفکر منفی از آن چنان قدرتی برخوردار است که می تواند با قرار گرفتن در پشت یک معادله بزرگ زندگی، همه علامت های مثبت آن را تغییر داده و مانند خود منفی بسازد.
3) هیچ گاه در گره زدن طناب پاره شده دوستی تعلل به خرج ندهید، گاهی اوقات غرور بی جا سبب می شود که حتی همسران خوب توجهی به گسستگی ریسمان بین خود ننمایند. مطمئن باشید گره زدن به خاطر کمتر نمودن طول طناب، نزدیکی را بیشتر می کند.
4) آنتن های ذهن تان را تنها به سوی ایستگاه هایی تنظیم کنید که شبانه روز امواج مثبت پخش می کند، کاری کنید که کارکنان ایستگاه های منفی از شدت بیکاری اخراج شوند.
5) سعی کنید قلبی مقاوم داشته باشید، قلبی که مقابل گرم و سرد حوادث و ضربه های عاطفی همچون ظروف چینی با اندک ضربه ای خرد نشود.
6) دل تان را تبدیل به اقیانوس آرام نمایید نه یک مرداب ناچیز. فکر نمی کنید حتی تصور اقیانوس هم احساسی از عظمت و پهناوری را در دل ایجاد کند؟ آنها که دل هایشان مرداب است با کوچک ترین حادثه ای به تلاطم می افتد، برعکس کسانی که شدیدترین گرداب ها و جریان های حوادث هم آرامش شان را بر هم نخواهد زد.
7) تجربه های تلخ و شیرین زندگی را درس فهمیدنی بدانید و نه حفظ کردنی، چرا که مطالب حفظ شده پس از مدت زمانی پاک می شوند.
8) مصمم باشیم تا با استفاده از پاک کننده هایی همچون دعا و نیایش
پاسخ
مردی با یوشع بن کارچاه مصاحبه می کرد :چرا خدا از راه بوته ی خار با موسی (ع) صحبت کرد؟
-اگر هم درخت زیتون یا بوته ی تمشکی را انتخاب می کرد ، همین سوال را می کردید .
اما سوالتان را بی جواب نمی گذارم .خدا بوته خار بیچاره و کوچکی را انتخاب کرد تا بگوید بر روی زمین جائی نیست که " او " حضور نداشته باشد .
گلپونه های وحشی ......
گلپونه های وحشی دشت امیدم، وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غم ها
گل پونه ها , نامهربانی آتشم زد, آتشم زد
گلپونه ها , بی هم زبانی آتشم زد
می خواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام , دیوانه ام , آزرده جانم
گلپونه های وحشی دشت امیدم ، وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
فقدان
آمدم بگویم که وجودش روح خانه است دیدم جلوی تلویزیون خوابش برده
آمدم بگویم که دوستش دارم داشت جدول حل میکرد
آمدم بگویم که وقتی نیست یا هست دلم برایش تنگ می شود پای تلفن بود
آمدم بگویم یک دنیا حرف دارم که برایش بزنم چرت میزد
آمدم بگویم دارم می رم و شاید هر گز هم بر نگردم سرش توی حساب وکتاب خودش بود
من هم چیزی نگفتم و برای همیشه رفتم برای همیشه