بعضی از الهه های ایران باستان عبارتند از :
الهه مهر (میترا)
الهه باران ( آناهیتا)
خشاتریا (الهه جنگ)
آذر ( الهه حرارت و گرمی آفرین )
ایندرا ( الهه خشم و قهر )
وایو (الهه طوفان)
اگر اسامی دیگری داشتید در قسمت نظرات بنویسید
گروهى از کودکان مشغول بازى بودند. ناگهان با دیدن پیامبر(ص ) که به مسجد مى رفت , دست از بـازى کـشـیـدنـد و بـه سـوى حـضـرت دویدند و اطرافش را گرفتند.
آنها دیده بودند پیامبر اکـرم (ص ),حسن (ع ) و حسین (ع ) را به دوش خود مى گیرد و با آنها بازى مى کند. به این امید , هر یک دامن پیامبر را گرفته , مى گفتند: شتر من باش ! پـیامبر مى خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند, اما دوست نداشت دل پـاک کـودکـان را بـرنـجاند.
بلال درجستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد, وقتى جریان را فهمید خـواسـت بـچه ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند.
آن حضرت وقتى متوجه منظوربلال شد, به او فرمود: تنگ شدن وقت نماز براى من ازاین که بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است .
پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد. بلال رفت و با هشت دانه گردو بـرگـشـت.
پـیـامـبـر(ص ) گـردوهـا را بین بچه ها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند.
It was not like your great and gracious ways!
Do you, that have naught other to lament,
Never, my Love, repent
Of how, that July afternoon,
You went,
With sudden, unintelligible phrase,
And frighten"d eye,
Upon your journey of so many days
Without a single kiss, or a good-bye?
I knew, indeed, that you were parting soon;
And so we sate, within the low sun"s rays,
You whispering to me, for your voice was weak,
Your harrowing praise.
یه بنده خدایی میره پیش دکتر میگه آقای دکتر من هر شب خواب میبینم دارم با خرها فوتبال بازی میکنم ! دکتر میگه یه قرص میدم قبل از خواب بخور خوب میشی ! طرف میگه میشه از فردا شب بخورم آخه امشب فیناله !
یه روز آشغالی میاد دمه خونه ی غضنفر میگه : آشغال دارین؟ غضنفر داد میزنه: خانوم توی خونه آشغال داریم ؟ زنش میگه: آره داریم غضنفر میگه: آره داریم، نمی خوایم !!!
از غضنفر میپرسن سخت ترین کار چیه؟ میگه نمک تو نمکدون ریختن, چون سوراخ هاش خیلی ریزه!
در ماهیتابه عشقت سوختم , بی وفا روغن بریز!!!
گفتی که مرا دوست نداری گلهای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصلهای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه، باید بروم حوصلهای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچلهای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسالهای نیست