اگر تیری ز مژگانت رهانی
نَشینَد بر دلم ، ای یار جانی !
زره سازم ز فولاد و بپوشم
بزن تیر از مژه تا می توانی ...
از شهرداری واحد سد معبر مزاحمتون میشم ، ببخشید مهربونیتون سد راه دلمون شده . . . !
دوست دارم یه عالمه
اندازه یه قابلمه
من عاشق تو هستم
تو قابلمه نشستم
یه لنگه کفش تو دستم
منتظرتوهستم
از خدا پول خواستم بانک داد.
درخت خواستم جنگل داد.
اتاق خواستم خونه داد.
حالا میترسم تو رو بخوام یه گله گوسفند بده!!!
عجب رسمیه رسم زمونه
پیامک شده کار شبونه
میرن مسیجا
از اونا فقط
هزینههاشون بجا میمونه.