شکسپیر میگه:
فراموش کن چیزی رو که نمی تونی بدست بیاری ، وبدست بیاور چیزی رو که نمی تونی فراموشش کنی خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد ...
بارها به خودم گفته ام دیگر عاشق نمی شوم اما تا نگاه عاشق و تنهایی به چشمم خیره ماند نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و دوباره عاشق شدم .
بارها به خودم گفته ام دیگر چشم هایم را بر روی زندگی باز نخواهم کرد اما تا برزخ را در جلوی دیدگانم احساس کردم ترسیدم و برگشتم .
بارها به خودم گفتم دیگر تنها نمی شوم اما تا کسی رویش را از من برگردانند او را برای همیشه از ذهنم پاک می کنم .
بارها خود را سرزنش کرده ام که چرا کسی تو را دوست ندارد اما هیچ وقت جواب این سوال را پیدا نکردم .
حال از تو می پرسم:
چرا کسی مرا دوست ندارد؟چرااا؟
ناپلئون می گوید:
تصور کنید اگر قرار بود هر کس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد ...
آندره مورا :
افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحولات و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است
من از بلندای قله فراموش شدگان با شما سخن میگویم.
با من بگویید عشق چه رنگی است؟
عشق را به من بیاموزید.
دوست دارم بدانم این واژهای که کتابهای قصه شما را پر کرده است، رازش در چیست؟
هان! ای مردم عصر یخی، میگویید که عشق از جنس بلور است.
مثل دانههای کریستال شفاف و زیباست. شاید منظور شما همان قطرههای اشکی است که هنگام جدایی دو دوست بر گونههایشان جاری میشود.
میگفتید عشق محکم و پایدار است.
شاید از قلبهای آهنینی سخن میگویید که امروزه همه جا پر شده است.
قلبهای محکمی که حتی دیگر صدای شکستنها را نمیشنوند.
عشق را همیشه به آتش تشبیه میکردید، منظور شما گرمای جانبخش آتش در شبهای تار زمستان بود، یا از شعلههای حیله که خانمان عاشق را میسوزاند میگفتید.
میخواهم بدانم وقتی از عشق سخن میگویید این نقابی که به چهرهتان میزنید برای چیست؟
شاید عشق از پشت این نقاب زیباتر و دوست داشتنی تر میشود.
کاش میدانستم!! ابهام این واژه را از ذهن من بردارید.
وقتی سخن ازعشق به میان میآید عکس یک قلب میکشید، این همان قلبی است که روزهای سخت جدایی باید بشکند، یا منظور شما نزدیکی دو دل است؟
من کتابهای شما را خواندهام، داستانهای قشنگی که از دلدادگی نوشتهاید اما میخواهم بدانم وقتی از کتاب بیرون میآیم، عشق را کجا باید جستجو کنم.
با من سخن بگویید، عشق کجاست؟ و چگونه است؟