آنگاه که غرور کسی را له می کنید،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنید،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنید،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگارید ،
آنگاه که حتی گوشتان را می بندید تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوید،
آنگاه که خدا را می بینید و بنده خدا را نادیده می گیرید ،
دستانتان را بسوی کدام آسمان دراز می کنید تا برای خوشبختی خود دعا کنید؟
بسوی کدام قبله نماز می گذارید که دیگران نگذارده اند؟
همچنان محو تماشای خورشیدم و جمله ای را زیر لب تکرار میکنم
همیشه به فکر طلوع باش اما غروب را از یاد مبر
به راستی چقدر سخت است
خندان نگه داشتن لبها در زمان گریستن قلبها
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار و طاقت فرساست
گذراندن روزهای تنهایی
در حالی که تظاهر می کنی
هیچ چیز برایت اهمیت ندارد
اما چه شیرین است
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن یک همراه واقعیست که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست