قبلهی گربههای عالم
روزنامه خاطرات سفر ببریخان به فرنگستان
■ شنبه اول نیسان
به اتفاق شاه به سفر فرنگ رفتیم. ما البته برای تفریح و تفرج به فرنگستان نرفتهایم چون اهل اندرونی و خدم و حشم و ملازمان رکاب را نیز مثل سلطان صاحبقران در معیت خود بردهایم و تفرج با اهل اندرونی معنا ندارد. ما به فرنگستان آمدهایم تا با گربههای فرنگی مراودتی نماییم و سری به اتحادیه ملل گربهسانان بزنیم و آنجا نطقی بکنیم.
در بدو تشریففرمایی ما «کنت کتیه» به اتفاق «مادموازل پیشیه» و جمعی از گربههای دارالخلافه پاریس و حومه به پیشوازمان آمدند. در مسیر شانزهلیزه جمع زیادی گربههای فرنگی به تماشا آمده بودند و هلهله فرنگی میکردند. در طاق نصرت اتوال، به اتفاق چند فقره فتوغراف به یادگار انداختیم. چند گربه عورت فرنگی آمدند مقادیری رقصیدند که خوشمان آمد و هیجانزده پنجولی زده و احسنتی فرمودیم. سوگلی ما پیشولی بانو با چشم غرهای ما را تحت نظر داشته و با تحیر و تهدید عرض کرد:
- قبلهی عالم؟ ای خاک عالم!
گفتیم که برای تفریح و تفرج به فرنگستان نرفتهایم.
■ یکشنبه دویم نیسان
برای خواندن ادامه خاطرات به ادامه مطلب مراجعه کنید
.............گربهسانان ملل دیگر را نصیحت نماییم که به وفور شیر و ببر و پلنگ نیز آنجا بود و همه به احترام ورود ما به تکریم ایستاده و تکان نخوردند.
احساس کردیم گربه فرنگیها پلک نمیزدند و هاله نوری دور کلهی همامیونیمان بسان حلقهی زحل در حال دوران بود و همهی گربهسانان حاضر در مجلس را به شکل موش، سوسک، خرچسونه و سرگینغلتان دیدیم. پس به همان حالت نطق غرایی ایراد فرمودیم:
- ایهاالوحوش، حضار محترم، دلاوران میزگرد! مستحضرید کل امور ما در مجمع بینالملل گربهسانان «گربتاً الی الله» است و ما برای صلح بینالگربهای نهایت مجاهدت خود را نموده و اعلام میداریم که استکبار کلبی و استعمار سگی و دوران داگپریالیسم و سگسالاری به سر آمده و ما ضمن زدن مشت و پنجول محکم به دهان سگها و استعمار داگلند اعلام میفرماییم که ممالک محروسه گربستان امالقرای عالمیان بوده و مابقی ممالک عالم سراسر ملک فساد و ضلال میباشند. لهذا امر میفرماییم اجمعین گربهسانان به مسلک و سیاست ما بگروند و از عنایات و رهنمودهای ملوکانه ما در راه ترقی و تجدد منتفع گردند...
و همان گونه قریب دو ساعت نطق فرمودیم. پیشولالدوله سفیر ما در پاریس عرض میکند خطابهمان آنچنان گیرا بود که بعد از آن نیز افراد حاضر در مجلس به همان حالت بهتزده باقی مانده و حاضر به ترک مجلس نشده بودند. «میوباجی» دایهی بچهها میگوید خودشان به آنجا میگفتند «موزه» که در آن وحوش را «تاکسیدرمی» مینمایند. میوباجی سواد ندارد و نمیداند موزه به چکمه میگویند. فقط نمیدانیم تاکسیدرمی چیست. یقیناً از آثار نصایح همامیونی ما باید باشد.
■ دوشنبه سیم نیسان
ما را بردند سالن اپرای گربههای پاریس. یک گربهی مادهی چاقی با دامن چینچین و دمب روبان بسته به شمایل سوزمانی آمد روی سن و انگار دمش را به مقراض چیده باشند چنان صیحهای کشید که سبیل همایونمان وا رفت. پیشولالدوله کنار دستمان نشسته بود و دیلماجی میکرد. عرض کرد این اُپراست و گربه فرنگیها را خوش میآید. خرناسالدوله وزیر خارجهمان هم بیلمز نشسته بود و گوش به این اراجیف گرفته بود. ما که اوقاتمان تلخ شد. والله که این گربه فرنگیها بسیار بیهنرند. چند کرت هم این هنر نازل و آن گربهی قرشمال را تشویق نمودند.
بعد یک گربه با لباس فراک آمد روی صحنه و به اتفاق گربه مزغونچیهای فرنگی چیزهایی به زبان گربهفرنگی خواند که چرتمان گرفت. گفتیم این «میوباشی» آوازهخوان حنجرهطلایی ما برود روی صحنه از طرف ما قطعهای اجرا کند که بفهمند آواز چیست.
میوباشی رفت و در دستگاه راستپنجولگاه قطعهای خواند که تنها بیست دقیقهای اولش تحریر میاو کشدار بود و بسی محظوظ شدیم. کار که تمام شد دیدیم کسی تشویق نمیکند و همگی از سالن بیرون رفتهاند. گفتیم که این جماعت گربه فرنگی بیهنرند.
■ سهشنبه چهارم نیسان
از طرف دانشگاه «کتیبیا»ی پاریس دعوتمان کردند برویم خطابه بکنیم. این دانشگاه کتیبیا بسیار معتبر است و از دانشگاه گربشتاین آلمانیا و کتسفورد انگلیز هم قدیمیتر است. تعلق خاطر ما نیز خطابه و نصیحت خلایق است ولو در دیار کفر باشد.
رئیس دانشگاه «کتیبیا» گربهی سیبیلیوی دمدرازی بود که با آمدن ما رفت پشت منبر و از برای خوشامد و خیرمقدم چیزهایی به زبان گربه فرنگی عرض کرد بدین قرار:
- فاک داگ میو پیشته میشته بیچته ماووو... و الی آخر
ما نیز گفتیم باید جواب این را باید بدهیم وگرنه میگویند چه سلطان نادانی است این که زبان فرنگی نمیداند. پس بر منبر دانشگاه رفته و فرمودیم:
- ما که ملتفت نشدیم شما چه عرض کردید ولی عجالتاً بر لحد ابوی مکرمتان غائط غلیظ باد.
■ چهارشنبه پنجم نیسان
ما را بردند میدان کنکورد از ارتش گربههای فرنگستان سان ببینیم. به اتفاق کنت کتیه و همراهان در جایگاه نزول اجلال فرمودیم. ارتش گربههای فرنگستان با سلاحهای زرق و برقدار و کلاه خود و یک عالم تجهیزات و ادوات جنگی در برابر چشمان ملوکانهمان رژه رفتند.
به پنجولالسلطنه وزیر جنگ میفرماییم: این فرنگستان که امن و امان است. این همه قشون و اسلحه میخواهند چکار اینها؟
پنجولالسلطنه عرض میکند: فدایت شوم اینها محض بازارگرمی است. اینها میسازند تا ما بخریم و در محاربه با یکدیگر استفاده کنیم وگرنه فرنگی جماعت دنبال منافع خود است، چه گربه باشد چه آدمیزاد.
ما که ملتفت نشدیم پنجولالسلطنه مقصودش چه بود ولی از این قشون تلهموش فرنگیها خوشمان آمد. یادمان باشد بدهیم چند تا از این تلهموشها برای قشونمان ابتیاع کنیم که خوب سلاحی است و ما را از سر به دنبال موش گذاردن خلاص میکند. فقط اشکالش این است که برای هر تلهموش باید کلی مواجب مستشار پنیر و مستشار فنر و مستشار تلهشناسی بدهیم.
■ پنجشنبه ششم نیسان
«ملوسالسلطان» ولیعهدمان آمده یکی از جراید یومیه فرنگستان به نام پوسیتایمز را گرفته میگوید: اعلیحضرت ببینید این اجنبیها حال فتوغراف مضحک قلمی شما را کشیده و این وهن غیرقابل بخشایش است.
جریده را مشاهده میفرماییم. ما را با دماغ بسیار طویل و سبیل تا بناگوش دررفته ترسیم کردهاند که در حال خطابه برای مجسمه وحوش هستیم. بسیار خنده کردیم. ملوسالسلطان دلخور میشود و خرناسکشان میگوید: به شأن اعلیحضرت با تصاویر مستهز اهانت نمودهاند آن وقت شما میخندید؟ میفرماییم: عزیز اعلیحضرت! ما خوشمان میاید تصویرمان را در ولایت فرنگ به طبع برسانند حتی اگر مضحک قلمی باشد. این دال بر شوکت و شهرت ماست که تا دیار فرنگ نیز رفته. پس هراس به خود راه مده که از قدیم گفتهاند گربه هفت جان دارد.
■ جمعه هفتم نیسان
پیشولیبانو و میومیوبانو و سایر گربهبانوهای اندرونی رفتهاند خیابان Montaigne پالتو پوست موش بخرند. «مخملالملوک» همسر پیشولالملک سفیر ما در پاریس آنها را برده و با خرید مقداری جواهر و البسه خرج فراوان برای خزانه تراشیده است. علیاحضرتین نیز از حسادت هم به خزانه رحم نکرده یک عالمه جواهر و البسه خریده که با وجه آن میشود کل گربهرعایای ممالک محروسه را سیر کرد. بعد به همان حالت که بیرون آمدهاند یک گربهی چرکینی پالتو پوست آنها را قاپیده و فرار کرده و جماعت به دنبال او که گربهی دزد را بگیرند و او از کلیسای نتردام دوپاری بالا رفته و آخر سر دستگیر شده است. از وی بازخواست کرده که چرا پالتو پوست موش علیاحضرت را به سرقت برده و جواب داده از سر جوع و گرسنگی. استنطاق میکنند نامش گربهی ژانوالژان بوده است.