وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت
« بر شانه های تو ...»
بر شانه های تو می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سینه بر آرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند .