نیم نگاهی تو به دیوانه کن
عشق خدایی کن و افسانه کن
سوز دلم بین که به ناز توزد
هروله ها هروله ها خنده کن
خنده روی مه زیبای توست
ناز نکن چهره گشا بنده کن
بنده لبخند لبت گشته ام
زیر لبت خنده کن وعشوه کن
عشوه نما بردل ویرانه ام
آه دلم خانه و کاشانه کن
تا که دلت نرم شود بهر من
سنگ شکن گفت که صد ناله کن
ناله افسرده دلی همچو من
گرد کند سنگ تو خود چاره کن
میل شکر چون که کند این دلت
بر دو لبش بردولبش بوسه کن
خاطی دیوانه خیال تورا
جان بدهد رام تو اندیشه کن
من نهراسم زفنا ای عزیز
جان و تنم ساکن آن بیشه کن