سختی های زندگی را با ناخنهایم کندم
سالهایی که گذراندم من را خسته کرد
حتی برنگشتم که نگاهشان کنم
دوستانم و کسی را که دوست داشتم تو عمرم هرگز نفروختم
خسته شدم خسته شدم دیگه خسته شدم
خسته شدم از دروغها
خسته شدم از عشقها
از انسانهای دو رو خسته شدم
مورچه زیاد دیدم اما
هرگز لهشون نکردم
ناموس و شرفم را
به پول نفرختم
بجز خدا به هیچ چیز
به دیده ی خدایی نگریستم
اگر مرا نشناخته بودی
بدان که اینچنین جوانی هستم
خسته شدم از این دردها
خسته شدم از آدمهای قدر نشناس
از انسانهای دو رو و نامرد
خسته شدم