از دیاران که گذر کردم و رفتم بیتو
بی تو میرفتم، میرفتم، تنها ، تنها...
وصبوری مرا،
کوه تحسین میکرد...
سخن از مهر من و جور تو نیست
سخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر...
سینهام آیینهایست
با غباری از غم.
تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار..
(حمید مصدق)