علامه مجلسی(ره) مینویسید: وقتی آیه«وَ اَنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُ هُمْ اَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ اَبْواب لِکُلِّ باب مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ.»«بدرستی جهنم وعدهگاه گمراهان است.برای آن است هفت در برای هر در از آن گمراهان، جزئی تقسیم شده است.»نازل شد.رسول خدا(صلی الله علیه وآله)گریه شدیدی کرد.صحابه هم از گریه آن حضرت گریه کردند، بدون اینکه بدانند جبرئیل چه آورده و رمز گریه پیغمبر چیست.کسی هم توانایی سخن گفتن با آن حضرت را نداشت و از عادات پیامبر(صلی الله علیه وآله)این بود که هر زمان فاطمه را میدید مسرور میگردید.از همینرو سلمان رهسپار خانه فاطمه(س) شد.وقتی وارد گردید، دید مقداری جو پیش روی فاطمه(س) است و مشغول آرد کردن آن میباشد و این آیه را میخواند.«وَ ما عِنْدَاللهِ خَیْرٌ وَاَبْقی.»«آن چیزی که نزد خداست بهتر و پایندهتر میباشد.»سلمان موضوع گریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به فاطمه(س) خبر داد و ایشان برخاست و لباس پوشید و به عزم دیدار پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیرون آمد...فاطمه(س) به پدر عرض کرد: ای پدر، فدایت شوم! چه چیز شما را گریانیده است؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن دو آیه را بر او خواند.فاطمه(س) از شدت اندوه به صورت در افتاد و صدای نالهاش بلند شد که وای، وای بر آن کسی که داخل آتش گردد.در این حال سلمان نیز گفت: ای کاش برای اهلم گوسفندی بودم و آنان گوشت مرا خورده، پوست مرا پاره میکردند و من هرگز اسم آتش را نمیشنیدم.ابوذر گفت: ای کاش مادرم نازا بود و مرا نمیزایید ومن هرگز اسم آتش را نمیشنیدم.مقداد گفت: ای کاش پرندهای بودم که در بیابانهای دور دست به سر میبردم و حساب وکیفری نداشتم و ذکر آتش را نمیشنیدم.علی(علیه السلام) میفرمود:ای کاش درندگان گوشت مرا پاره پاره کرده و ای کاش از مادر متولد نشده بودم و نام آتش را نمیشنیدم.سپس دست روی سر گذاشت و شروع به گریه کرد و میگفت: آه، از دوری راه و کمی توشه در سفر قیامت.گناهکاران به سوی آتش میروند و بسرعت داخل دوزخ میشوند...