بارها به خودم گفته ام دیگر عاشق نمی شوم اما تا نگاه عاشق و تنهایی به چشمم خیره ماند نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و دوباره عاشق شدم .
بارها به خودم گفته ام دیگر چشم هایم را بر روی زندگی باز نخواهم کرد اما تا برزخ را در جلوی دیدگانم احساس کردم ترسیدم و برگشتم .
بارها به خودم گفتم دیگر تنها نمی شوم اما تا کسی رویش را از من برگردانند او را برای همیشه از ذهنم پاک می کنم .
بارها خود را سرزنش کرده ام که چرا کسی تو را دوست ندارد اما هیچ وقت جواب این سوال را پیدا نکردم .
حال از تو می پرسم:
چرا کسی مرا دوست ندارد؟چرااا؟