شعر : انتظار
بیا خط بزن واژه انتظار رو از این قرن خسته
که دستهای دنیا ، دخیل تمنا به پای تو بسته
بیا حاجت جاده ها رو روا کن که آروم بگیرن
ببین راهها قرنهاست بی تو بیراهه میرن
ببین فصل دنیا شده بی رمق ، عین پاییز
جهان بی تو درگیر یک سرنوشت غم انگیز
ببین کوچه ها بی تو یک گوشه کز کردن انگار
بیا تکسوار همیشه ، سقوط زمین رو نگهدار
بیا ، بیا بیا تکسوار رهایی بیا
بیا ، بیا بیا تکسوار رهایی بیا
زمین پُر شه از تو ، پُر از روح پُر شور آواز
قفس بشکنه ، آسمون پُر شه از حس پرواز
تو سر می رسی با یه شمشیر از جنس خورشید
که نورش بتابه به قلب جهان گرم و جاوید
همه شهرها برق چشماتو آذین ببندند
تو داری می آیی ، روی اسبها همه زین ببندند
و دنیا تو آغوش گرم تو آروم بگیره
عدالت رها شه ، نبینه تو ظلمت اسیره
بیا ، بیا بیا تکسوار رهایی بیا
بیا ، بیا بیا تکسوار رهایی بیا
عزیز جمعه های دور، عزیز نور و انتظار
به جاده ها بزن بیا ، به ابرها بزن ببار
ببار تا طراوتت ، بشور از جهان غبار
خزون کهنه زمین ، دوباره باز بشه بهار
بیا که نور بودنت ، بتابه مثل آفتاب
همیشه جهان تویی ، همیشه بر جهان بتاب
بیا، بیا بیا تکسوار رهایی بیا
بیا، بیا بیا تکسوار رهایی بیا