یک سال نقش فاصله هامان سکوت بود
شاید برای حرف زدن از عشق زود بود
ای کاش قفل سخت سکوت تو می شکست
یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست
من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی
اکنون ولی به ساحل باور رسیده ام
دیگر گذشت فصلی و به آخر رسیده ام
آری کویر تشنه به باران نمی رسد
این قصه تا ابد به پایان نمی رسد...
گفتی اگر از کوی خود
روزی تو را گویم برو
گفتم که صد سال دگر
امروز و فردا می کنم
گفتی اگر از پای خود
زنجیر عشقت وا کنم
گفتم ز تو دیوانه تر
دانی که پیدا می کنم
اختراعی جالب توسط یک سوئدی برای جلوگیری از تجاوز به زنان
نظر شما در مورد این اختراع چیست؟
برای خواندن جزئیات این اختراع به ادامه مطلب مراجعه کنید