پنج قانون خوشبختی را به خاطر بسپارید:
قلبتان را از نفرت پاک کنید
ذهنتان را از نگرانی ها دور کنید
ساده زندگی کنید
بیشتر بخشش کنید
کم تر توقع داشته باشید
هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
یکی از بزرگان گفت : پارسایی را چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی بطعنه سخنها گفته اند ؟ گفت بر ظاهرش عیب نمی بینم و در باطنش غیب نمی دانم .
هر که را، جامه پارسا بینى
پارسا دان و نیک مرد انگار
ور ندانى که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چکار؟
زمین گرمم کمته ، کمته آتیش خدا
بوسه مرگ بچشی ، بخشت بشه جدا جدا
زمین گرمم کمته ، تو که می گفتی من سرم
کی میشه اون گلوتو با دشنه نامردی بدرم
تو که ندیدی خورشید ، پس چرا می خوای بتابی
مگه تو فردا نمی خوای ، تو یه وجب جا بخوابی
آخه چه کار کرده با من ، ریشمو از جا می کنه
وقتی که نفرین می کنم ، بر می گرده خودمو میزنه
هر کاری می خوای میکنی ، زل میزنی میگی اینو باش
زخمه زبونم که زدی ،حالا دیگه نمک نپاش
یه جوری حرف هم می زنی ، که من ازت بدم بیاد
آخه یه ذره فکر کنی ، کی دیگه حالا جز من میاد
حالا هرجا که هستی پای هرکی نشستی
بدون این رسمه رفاقت چندین و چند سالمون نبود
آخه نبود
آخه این قلب خسته پای یکی نشسته
اما بدون نمیدونست که می خواد بشکنه خیلی زود
خیلی زود
آخه این زخمه کاری چرا آروم نداری
چرا می سوزی و می سازی و میگی دردی نداری بگو
آخه بگو
ادامه شعر در ادامه مطلب