روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
« من خوب می شناختمش ؛ نامت چو آوازی همیشه بر لب او بود . حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود . »
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
« شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی زمان در انتظار دیدن رویت نشسته بود .»
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
« جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد هرگز خیانتی به دستان تو نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را ؛ با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد تا آخرین نفس ؛ در انتظار دیدن رویت نشسته بود . »
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو :
افسوس !
دیر شد ؛ ای کاش ! کمی زودتر می آمدی .
به درگاه تو مینالم به زاری...مرا بگذار با این ناله هایم
به آه در گلو بشکسته سوگند... به سوز سینه های خسته سوگند
به غم پرورده محنت نسیبی ... که در خون جگر بنشسته سوگند
به اشک مادری کز داغ فرزند ... فرو ریزد به رخ پیوسته سوگند
به بیماری که در هنگامه مرگ ... بر آید ناله اش آهسته سوگند
به آن برگشته ایام نگون بخت ... که راهش از همه سو بسته سوگند
«مرا در بی کسی پیوسته کس باش»
« به وقت ناله ها فریاد رس باش »