شاگردی از استادش می پرسه ؟ عشق چیست ؟
استاد در جواب میگه : به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدت طولانی برگشت ، استاد پرسید : چه آوردی ؟
و شاگرد با حسرت جواب داد هیچ .
هر چه جلوتر رفتم خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردنه پر پشت ترین خوشه تا انتهای گندم زار رفتم .
استاد گفت : عشق یعنی همین .
شاگرد پرسید : ازدواج یعنی چه ؟
استاد به .................................
ادامه این داستان را در ادامه مطلب بخوانید
امام صادق علیه السلام به حمران بن اعین هنگامی که سوالی از آن حضرت پرسید ، فرمودند :
مردم به هلاکت می رسند؛ زیرا نمی پرسند.
خوشا کسى که معاد را به یاد آورد ، و براى حساب کار کرد ، و به گذران روز قناعت نمود ، و از خدا راضى بود . ( نهج البلاغه )
یکی از وزرا به زیر دستان رحم کردی و صلاح ایشان را بخیر توسط نمودی . ا تفاقا به خطاب ملک گرفتار آمد. همگنان در مواجب استخلاص او سعی کردند و موکلان در معاقبش ملاطفت نمودند و بزرگان شکر سیرت خوبش به افواه گفتند تا ملک از سر عتاب او درگذشت . صاحبدلی برین اطلاع یاتف و گفت :
تا دل دوستان به دست آرى
بوستان پدر فروخته به
پختن دیگ نیکخواهان را
هر چه رخت سر است سوخته به
با بداندیش هم نکویى کن
دهن سگ به لقمه دوخته به
جواب سلام را با علیک بده ،
جواب تشکر را با تواضع ،
جواب کینه را با گذشت ،
جواب بی مهری را با محبت ،
جواب ترس را با جرأت ،
جواب دروغ را با راستی ،
جواب دشمنی را با دوستی ،
جواب زشتی را به زیبایی ،
جواب توهم را به ...................
برای خواندن ادامه جواب ها به ادامه مطلب مراجعه کنید